موضوعات: "مقاله" یا "کربلا مشهد عشق" یا "قیمه ات قیمت نداردیاحسین" یا "متناسب با ظرفیت تجویز شود"
متناسب با ظرفیت تجویز شود
یکشنبه 93/09/09
شخصی که از مشکلات روزمره خود به ستوه آمده بود محضر یکی از عرفا رسید و گره کار خود را از ایشان درخواست کرد ایشان نیز مدتی به او نگاه کرد و سپس پرسید در بین دعاهایی که می خوانی کدام دعا را بیشتر مقید به خواندن هستی؟ آن مرد فکری کرد و گفت من هر روز دعای صباح امیرالمومنین (ع) را می خوانم.
آن عارف وارسته بلافاصله به او فرمود دیگر نخوان.
آن مرد تعجب کرد و عرض کرد مگر ممکن است خواندن دعا باعث مشکل شود؟ ایشان فرمود: خودت می گویی دعای صباح امیرالمومنین! یعنی این دعا را امیرالمومنین (ع) می خوانده است و تو کجا و امیرالمومنین کجا؟آیا ظرفیت روح تو و امیرالمومنین یکی است؟ این دعا را کسی می تواند بخواند که روحش به بلندی روح حضرت باشد .
شاید این مطلب برای برخی سنگین به نظر برسد اما با یک مثال ساده می توان درکش را راحت تر کرد.
بادکنک کوچکی را فرض کنید که به اندازه کمی می توان آن را باد کرد حال اگر بیش از ظرفیت آن باد به درون آن بفرستیم قطعا می ترکد چرا که بیش از ظرفیتش باد شده است.
یا لیوانی را فرض کنید که به اندازه یک پارچ در آن آب ریخته شود قطعا مازاد بر حجم لیوان از آن بیرون می ریزد.
ظرفیت روحی هر کس به ایمان و عبادت او بستگی دارد هر قدر اهل عبادت و سحر خیزی باشد ظرفیت او وسیع تر شده و تحمل او نیز بیشتر می شود مانند قارچی که هر چه بیشتر آب بخورد بیشتر رشد می کند.
بنابراین ظرفیت های انسان ها متعدد و متفاوت است و استفاده خودسرانه از ذکر ها و دعا ها قطعا مشکلاتی را برای انسان ها ایجاد می کند و غالبا هم نمی دانند این مشکلات از کجا بر سر آنها وارد می شود.
باز هم اگر بخواهم مثالی در این زمینه بیاورم بهتر است از داروها یادی کنم .
همه شما می دانید دارویی که به نوزادان و کودکان می دهند با دارویی که به نوجوانان و یا بزرگسالان می دهند یکسان نیست
زیرا کودکان تحمل پذیرش داروی بزگسالان را ندارند و داروی کودکان هم برای بزرگسالان افاقه نمی کند بلکه هر کس را باید به اندازه سن و تحملش برای او نسخه پیچی کرد تا درد او درمان و مشکلش حل شود.
همانگونه که قبلا نیز اشاره شد ختوم و اذکار نیز دقیقا همانند داروها هستند که باید هر دارو را متناسب با ظرفیت و تحمل افراد تجویز کرد. اگر روایات اهل بیت علیهم السلام را بررسی کنیم می بینیم معمولا در هنگام سفارش به ذکر، تعداد را نیز مشخص می کردند به عنوان نمونه اذکاری که برای هر روز هفته از امام صادق علیه السلام وارد شده است یا ذکر روزانه لا اله الا الله را روزی صد مرتبه توصیه کرده اند نه بیشتر مثل اینکه به شما بگویند اگر از اینجا تا صد قدم شمرده و زمین را حفر کنی به گنجی خواهی رسید حال اگر به جای صد قدم نود و نه یا صد و یک قدم را حفر کنند نه تنها به گنجی نمی رسند بلکه دچار زحمت و سختی می شوند.
روزی در محضر علامه بزرگوار عارف کامل حضرت آیه الله کاشانی (ره) از تعداد ذکر های خاص بحثی به میان آمد و به ذکر لا حول و لا قوه الا بالله اشارتی شد ایشان فرمود افراد عادی نباید این ذکر را روزانه بیش از ۴۰ بار تکرار کنند وگرنه دچار مشکلاتی می شوند.
پس در استفاده از ذکر ها نیز چند چیز توصیه می شود:
1. هر ذکری را نباید خودسرانه استفاده کرد بلکه نیاز به تجویز متخصص دارد.
2. در گفتن ذکر نیز باید تابع دستورات اهل فن بود و هرگونه توصیه می شود عمل کرد.
3. حالات و شرایط ذکر گفتن هم متفاوت است1.
1. اینترنت
فصلنامه نجد شماره12پاییز93
سلمان فارسی که بود؟
یکشنبه 93/09/09
8صفر سالروز رحلت سلمان فارسی
شناسنامه:
نام : سلمان نام پدر: خشنودان کنیه:ابوعبداله، ابوالحسن، ابو الاسحاق تاریخ تولد: نامعلوم وفات: 34 یا 35 هـ.ق(البته در اکثریت منابع معتبر درگذشت سلمان را سال 33 هـ.ق می دانند) مدت عمر: 300 سال، کمتروبیشتر هم گفته شده (مانند 250-350)
محل تولد: جی (از دهات اصفهان) یا (رامهرمز از شهرهای فارس) محل دفن: مدائن، شهری در نزدیکی بغداد شغل و حرفه: حصیربافی شغل پدر: دهقان1 نام اصلی: ماهو «یا» روزبهمعرفی: در کودکی به دین عیسوی گرائید و چون از کشیشان شنیده بود که ظهور پیغمبر تازه نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در پی یافتن پیغمبر به سفر پرداخت. چون به سوریا رسید مدتی در شام و موصل و نصیبین اقامت کرد تا آنکه در سرزمین عرب به اسارت بنی کلب افتاد و مردی از بنی قریظه او را خرید و به یثرب (مدینه) برد و در این شهر چون از ظهور پیغمبر اسلام آگاه شد اسلام آورد و پیامبر او را از خواجه اش خرید و آزاد کرد. در سال پنجم هجری پیامبر او را سلمان نامید و بین او و ابودرداء پیمان برادری بست از آن موقع سلمان همیشه ملازم رسول خدا (ص) بود و نزد ایشان منزلتی خاص یافت تا آنجا که پیامبر فرمودند: سلمان منّا اهل البیت (بحارالانوار، ج10، ص121)
ادامه
صفحات: 1· 2
قیمه ات قیمت نداردیاحسین
دوشنبه 93/09/03
حتماً شما طرز تهیه قیمه پلو را می دانید. می دانید که ما برنجهایی را که خیس کرده ایم آبکش می کنیم و دم می اندازیم و برای تهیه خورشت قیمه اول گوشت و پیاز را در روغن تفت می دهیم و به میزان لازم آب و نمک را به آن اضافه می کنیم و مهلت می دهیم تا گوشت ها بپزد لپه ها را هم که قبلاً خیس کرده ایم در ظرف جداگانه ای به همراه نمک و ادویه جات لازم می پزیم. سیب زمینی ها را هم که خلال کرده ایم در روغن سرخ می کنیم بعد گوشتهای پخته شده را به لپه ها اضافه می کنیم. رب گوجه و لیمو عمانی را می ریزیم دست آخر هم سیب زمینی ها و کمی زعفران و آبلیمو به خورشت اضافه می کنیم. خورشت که مقداری جوشید و جا افتاد به همراه برنج دم کشیده میل می کنیم.
اما یک مسئله، حتماً همه خورشت قیمه نذری امام حسین را خورده اید می دانید رمز و راز طعم و مزه متفاوت آن با غذای خودمان چیست؟ مگر این غذا غیر از گوشت و لپه و پیاز و سیب زمینی و برنج چیز اضافه تری دارد؟ مگر با غیر از آب و آتش ما پخته می شود؟ مگر ادویه ای غیر از ادویه جات ما داخل آن می ریزند؟…
اگر سری به هیأت و محل پخت نذری ها بزنید به جواب این سوالات خواهید رسید. وقتی از مسئول هیئت بپرسید راز خوشمزگی این غذا چیست می گوید: نیت است آقا نیت…
وقتی بانی مجلس به نیت امام حسین پول کنار می گذارد و جنس می خرد برای نذری، وقتی که با سلام و صلوات لپه و برنج پاک می کنند، وقتی با صدای روضه و سینه زنی امام حسین (ع) پیاز و سیب زمینی خرد می کنند، وقتی به نیت هیئت امام حسین (ع) گوسفند قربانی می کنند و گوشت هایش را خرد می کنند، وقتی با نام و یاد حسین (ع) هیزم ها را آماده می کنند و آب جوش می آورند و با صلوات برنج ها را آبکش می کنند، وقتی با حسین حسین گفتن قیمه را آماده می کنند، وقتی برای جا افتادن غذا در آن را می گذارند و پای دیگ ها عزاداری می کنند، وقتی با صدای زیارت عاشورا غذا را داخل ظرف ها ریخته و آماده می کنند برای توزیع و وقتی نذر مورد قبول امام حسین (ع) واقع می شود. می خواهید این غذا مثل غذاهای دیگر باشد؟
فصلنامه نجد شماره12پاییز93
کربلا مشهد عشق
دوشنبه 93/09/03
کربلا ، مشهد عشق
امیرالمومنین علی (ع) نزدیک به یک ربع قرن قبل از حادثه عاشورا، هنگام عبور از کربلا، خطاب به همراهانشان فرمودند: اینجا قتلگاه شهیدان عاشق است؛ «و
مصارع عشاق شهداء» طبق این گفته امیرالمومنین (ع) همه کسانی که در صحنه کارزار کربلا در جبهه توحید پیکار می کردند و شمشیر ایمان و عرفان بر فرق
عصیان و طغیان می کوبیدند؛ عاشق خداوند بودند و امام حسین (ع) سردار سپاه عشق بود که درس عشق و عاشقی به پروردگار را به لشکر خود می آموخت و
آیندگان نیز درس عاشقی را در مکتب آنها فرا گرفتند. تمام عشقهای عالم که نمونه هایی از آن در شعر شاعران و مناجات عارفان و راز و نیاز سالکان آمده است،
شراره ای از آن شعله مشتعل برافروخته و سر به آسمان کشیده است، حتی اگر راست و دروغهای آن را نظیر لیلی و مجنون، خسرو و شیرین، فرهاد و شیرین،
یوسف و زلیخا و… که در فرهنگ و ادب فارسی زبانان به عنوان نمونه ها و سمبل های عشق یاد می شود و در ساختن و پرداختن آن استعدادهای شعر و شاعری
شکوفا می گردد- جمع کنیم؛ باز هم در مقایسه با مظاهر عشق کربلا ذره ای ناچیز است. چون فداکاری و از خودگذشتگی هر یک از اینها در مقام عمل محدود بود.
اما امام حسین (ع) هنگام حرکت به کربلا جانهای شریف را برای نثار و مالهای نفیس را برای ایثار جمع کرد و وقتی که به کربلا رسید، دامن خود را از همه آنها
تکان داد و هر چه داشت، خالصانه فدای رضای محبوب کرد و در پایان کار سر خویش را سخاوتمندانه در طبق اخلاص نهاد و تقدیم معشوق نمود .
افزون بر این می دانست پس از شهادت نیز باید با سر بریده همراه اهل بیت خویش به اسارت حقه و کینه دیرینه امویان در آید و از کربلای عشق تا شام شوم اموی را بپیماید.
از این رو با اینکه تاریخ حوادث فراوانی را در سینه خود ضبط کرده- که دربعضی از آنها سبعیت بیشتر و کشته و اسیر افزونتر بوده است، اما حافظه تاریخ هرگز
حادثه ای را با این خصوصیات عشق و عاشقی به یاد نمی آورد. چون نه قبل از سال شصت و یک هجری چنین چیزی را دیده و نه پس از آن رخ داده است.
والسلام
بسیجی ولایت: محمدحبیب جهانمردی
فصلنامه نجد شماره 12پاییز93
می روم که این بارجا نمانم!
یکشنبه 93/09/02
نرجس زارع
می روم که این بار جا نمانم!
سلام… سلام ای مسافران جاده های آسمانی… سلام ای ستارگان شبهای پر زمزمه …
سلام ای واژه های پر تلألو بندگی.
سلامی به رنگ طلوع، طلوعی از پشت پنجره های دیدار، پنجره هایی که خودتان به رویمان گشودید.
جا مانده ایم… از شما… که در پی ندای الرحیل رفتید و ما دلخستگان را میان غصه های پر دود شهر جا گذاشتید.
دلهامان جا مانده است !
جا مانده در هر موج اروند که بوی دست ساقی کربلا می دهد.
دلهامان هوایی شده در هوای شلمچه ای که بوی یاس خاکی شده می دهد.
دلهامان پر از عطش شده در میان زمزمه العطش رمل های روان فکه.
و دستهامان!
لمس خاک کیمیائی طلائیه را کم دارد.
و نفس هامان !
تشنه ی قطره قطره اشکهائی است که در جستجوی شما بر خاک رد پایتان افتاده است.
اینجا زمان به وقت دلتنگی ست… پائیز… بوی خنکای نسیم اول صبح مهر تمام وجودت را می لرزاند.
قلم بردار و بنویس! آ… ب… آب… بابا… بابا آمد؛ اما همبازی همیشگی نبود فرشتگان اطرافش را گرفته بودند! بابای رشید قامت و مشتی استخوان… بی جمجمه… آری بابا سرش می رفت قولش نمی رفت!
گوش بسپار… بانگ الرحیل می آید. سرآغاز رهایی است! آرام پلک هایت را بر هم بگذار…
بوی لبخند خسته مادر می آید، بوی تنهائی، بوی دلشوره، بوی ترس، بوی سنگینی کلام، بوی اضطرابی که از صبح اول مهر تا ابد در جانت رخنه کرده و با تو بزرگ می شود:
آنان از هر چه بود گذشتند
پروردگارا توانی بخش که از هر چه بودیم نگذریم !
فصلنامه نجد شماره12پاییز 93