شمارش
چند مرد اسب سوار می خواستند از رودخانه ای عبور کنند آنها به سراغ قایقرانی رفتند. صاحب قایق با صدای بلند پرسید: چند نفرید؟ یکی از آن سواران گفت بگذار بشمارم. او افراد را شمرد و با صدای بلند گفت: ما نه نفریم. قایقران پرسید: جدی؟ من که شما را شمردم ده نفرید. دوباره بشمارید. آن مرد اسب سوار دوباره شمرد و گفت: نه نفریم. صاحب قایق، قایق را به کنار ساحل برد و با عصبانیت به او گفت: تو را چه می شود هر دفعه که تو می شماری به عدد نه می رسی، چون فراموش می کنی خودت را به حساب بیاوری. مرد دستپاچه شد و گفت: مگر قرار است من خود را به حساب بیاورم؟
فصلنامه نجد شماره13 زمستان93
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط معرفت در 1394/01/26 ساعت 09:38:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید