بادبادک بازی

یادش بخیر بچه بودیم وبادبادک بازی می کردیم ، بادبادک ها به یک سر نخ بند بودند و یک سر دیگر نخ هم در دستان ما بود وما آرام نخ را باز می کردیم وبادبادک میدان می یافت وبالا وبالاتر می رفت وشاد وشنگول به هر طرف که می رفتیم بادبادک دنبال ما بود وچه لذتی می بردیم .برای لذت بیشتر نخ را بیشتر باز می کردیم وبادبادک هم بالاتر می رفت اما یکباره می دیدم بادبادک به دنبال ما نمی آید وگویا از باد وهوا بیشتر شنوایی دارد تا ازماودیگراین ما بودیم که اسیر شده وباید دنبال آن می دویدیم!
حال چشم ما شبیه همان بادبادک است وگوش و دل زبان ما هم همینطور،پس اگر به آن ها بسیار میدان دهیم میدان دار می شوند ودیگربه جای آن که آن ها تحت اراده ما باشند ما باید مطیع وفرمانبردار آنها باشیم .ندیدی وقتی به کسی می گویی چرا فلان حرف را زدی ؟می گوید دست خودم نبود    فصلنامه نجد ، شماره یازدهم، بهار 93


هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.