رسم جوانمردی

سعدی در کتاب گلستان می گوید: شبی در کاروانی بودم. سیاهی شب رو به پایان بود. کاروانیان در کنار بیشه ای به خواب خوشی رفته بودند. عاشقی سرمست از عشق الهی همراه آنان بود.. نیمه شب مقداری غذا برداشت و رو به بیابان رفت. آرام و قرار نداشت وقتی روز شد به او گفتم: این چه حالی بود که دیشب داشتی؟او گفت: وقتی صدای تسبیح درختان، پرندگان، قورباغه ها و حتی چهارپایان را شنیدم با خود گفتم: رسم جوانمردی نیست که این ها در حال گفتن تسبیح باشند و من در خواب غفلت به سر ببرم.

فصلنامه نجد شماره 19 زمستان 95

  • 4 stars
    نظر از: ستاره مشرقي
    1395/12/11 @ 09:59:40 ق.ظ

    ستاره مشرقي [عضو] 

    احسنت

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.