ایستگاه تامل -قدر همدیگر بدانیم.
قدر همدیگر بدانیم
زن و شوهر پیری با هم زندگی می کردند. پیر مرد همیشه از خروپف همسرش شکایت داشت و پیر زن هرگز زیر بار نمی رفت و گله های شوهرش رو به حساب بهانه گیری های او می گذاشت. این بگو مگوها همچنان ادامه داشت تا اینکه روزی پیر مرد فکری به سرش زد و برای اینکه ثابت کند زنش در خواب خروپف می کند و آسایش او را مختل کرده است ضبط صوتی را آماده کرد و شبی همه سر و صدای خرناس های گوشخراش همسرش را ضبط کرد. پیرمرد صبح از خواب بیدار می شود و شادمان از اینکه سند معتبری برای ثابت کردن خروپف های شبانه او دارد به سراغ همسر پیرش می رود و او را صدا می کند، غافل از اینکه زن بیچاره به خواب ابدی فرو رفته بود! از آن شب به بعد خروپف های ضبط شده پیرزن، لالایی آرام بخش شبهای تنهایی پیرمرد شد.
تــا که بودیـم، نبـودیم کسی کشت مــا را غـم بــی هم نفسی
تا که خفتیم، همه بیدار شدند تـــا که رفتیم، همگی یــار شدند
قدر آن شیشه بدانید که هست نه درآن موقع که افتاد و شکست
فصلنامه نجد شماره 16 زمستان94
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط معرفت در 1394/12/25 ساعت 10:49:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |