متناسب با ظرفیت تجویز شود

شخصی که از مشکلات روزمره خود به ستوه آمده بود محضر یکی از عرفا رسید و گره کار خود را از ایشان درخواست کرد ایشان نیز مدتی به او نگاه کرد و سپس پرسید در بین دعاهایی که می خوانی کدام دعا را بیشتر مقید به خواندن هستی؟ آن مرد فکری کرد و گفت من هر روز دعای صباح امیرالمومنین (ع) را می خوانم.
آن عارف وارسته بلافاصله به او فرمود دیگر نخوان.
آن مرد تعجب کرد و عرض کرد مگر ممکن است خواندن دعا باعث مشکل شود؟ ایشان فرمود: خودت می گویی دعای صباح امیرالمومنین! یعنی این دعا را امیرالمومنین (ع) می خوانده است و تو کجا و امیرالمومنین کجا؟آیا ظرفیت روح تو و امیرالمومنین یکی است؟ این دعا را کسی می تواند بخواند که روحش به بلندی روح حضرت باشد .
شاید این مطلب برای برخی سنگین به نظر برسد اما با یک مثال ساده می توان درکش را راحت تر کرد.
بادکنک کوچکی را فرض کنید که به اندازه کمی می توان آن را باد کرد حال اگر بیش از ظرفیت آن باد به درون آن بفرستیم قطعا می ترکد چرا که بیش از ظرفیتش باد شده است.
یا لیوانی را فرض کنید که به اندازه یک پارچ در آن آب ریخته شود قطعا مازاد بر حجم لیوان از آن بیرون می ریزد.
ظرفیت روحی هر کس به ایمان و عبادت او بستگی دارد هر قدر اهل عبادت و سحر خیزی باشد ظرفیت او وسیع تر شده و تحمل او نیز بیشتر می شود مانند قارچی که هر چه بیشتر آب بخورد بیشتر رشد می کند.
بنابراین ظرفیت های انسان ها متعدد و متفاوت است و استفاده خودسرانه از ذکر ها و دعا ها قطعا مشکلاتی را برای انسان ها ایجاد می کند و غالبا هم نمی دانند این مشکلات از کجا بر سر آنها وارد می شود.
باز هم اگر بخواهم مثالی در این زمینه بیاورم بهتر است از داروها یادی کنم .
همه شما می دانید دارویی که به نوزادان و کودکان می دهند با دارویی که به نوجوانان و یا بزرگسالان می دهند یکسان نیست
زیرا کودکان تحمل پذیرش داروی بزگسالان را ندارند و داروی کودکان هم برای بزرگسالان افاقه نمی کند بلکه هر کس را باید به اندازه سن و تحملش برای او نسخه پیچی کرد تا درد او درمان و مشکلش حل شود.
همانگونه که قبلا نیز اشاره شد ختوم و اذکار نیز دقیقا همانند داروها هستند که باید هر دارو را متناسب با ظرفیت و تحمل افراد تجویز کرد. اگر روایات اهل بیت علیهم السلام را بررسی کنیم می بینیم معمولا در هنگام سفارش به ذکر، تعداد را نیز مشخص می کردند به عنوان نمونه اذکاری که برای هر روز هفته از امام صادق علیه السلام وارد شده است یا ذکر روزانه لا اله الا الله را روزی صد مرتبه توصیه کرده اند نه بیشتر مثل اینکه به شما بگویند اگر از اینجا تا صد قدم شمرده و زمین را حفر کنی به گنجی خواهی رسید حال اگر به جای صد قدم نود و نه یا صد و یک قدم را حفر کنند نه تنها به گنجی نمی رسند بلکه دچار زحمت و سختی می شوند.
روزی در محضر علامه بزرگوار عارف کامل حضرت آیه الله کاشانی (ره) از تعداد ذکر های خاص بحثی به میان آمد و به ذکر لا حول و لا قوه الا بالله اشارتی شد ایشان فرمود افراد عادی نباید این ذکر را روزانه بیش از ۴۰ بار تکرار کنند وگرنه دچار مشکلاتی می شوند.
پس در استفاده از ذکر ها نیز چند چیز توصیه می شود:
1. هر ذکری را نباید خودسرانه استفاده کرد بلکه نیاز به تجویز متخصص دارد.
2. در گفتن ذکر نیز باید تابع دستورات اهل فن بود و هرگونه توصیه می شود عمل کرد.
3. حالات و شرایط ذکر گفتن هم متفاوت است1.

1. اینترنت

فصلنامه نجد شماره12پاییز93

سلمان فارسی که بود؟

8صفر سالروز رحلت سلمان فارسی

شناسنامه:

نام : سلمان نام پدر: خشنودان کنیه:ابوعبداله، ابوالحسن، ابو الاسحاق تاریخ تولد: نامعلوم وفات: 34 یا 35 هـ.ق(البته در اکثریت منابع معتبر درگذشت سلمان را سال 33 هـ.ق می دانند) مدت عمر: 300 سال، کمتروبیشتر هم گفته شده (مانند 250-350)
محل تولد: جی (از دهات اصفهان) یا (رامهرمز از شهرهای فارس) محل دفن: مدائن، شهری در نزدیکی بغداد شغل و حرفه: حصیربافی شغل پدر: دهقان1 نام اصلی: ماهو «یا» روزبهمعرفی:
در کودکی به دین عیسوی گرائید و چون از کشیشان شنیده بود که ظهور پیغمبر تازه نزدیک شده است، خانه پدر را ترک گفت و در پی یافتن پیغمبر به سفر پرداخت. چون به سوریا رسید مدتی در شام و موصل و نصیبین اقامت کرد تا آنکه در سرزمین عرب به اسارت بنی کلب افتاد و مردی از بنی قریظه او را خرید و به یثرب (مدینه) برد و در این شهر چون از ظهور پیغمبر اسلام آگاه شد اسلام آورد و پیامبر او را از خواجه اش خرید و آزاد کرد. در سال پنجم هجری پیامبر او را سلمان نامید و بین او و ابودرداء پیمان برادری بست از آن موقع سلمان همیشه ملازم رسول خدا (ص) بود و نزد ایشان منزلتی خاص یافت تا آنجا که پیامبر فرمودند: سلمان منّا اهل البیت (بحارالانوار، ج10، ص121)

ادامه

صفحات: 1· 2

برآوردن حوایج مردم

ابوهاشم جعفری رحمه الله گوید: از مولایم امام حسن عسکری«علیه السلام» شنیدم که می فرمایند: «همانا برای بهشت دری است که آن را معروف گویند، از آن درب تنها اهل معروف (نیکوکاران) وارد می شوند.»
در دلم خدا را سپاس گفتم و از این که در برآوردن حوائج مردم متحمل زحماتی می شوم، مسرور شدم. در این حال امام (علیه السلام) متوجه من شدند و نگاهی به من کرده فرمودند:
«آری به این کار خودت ادامه بده، زیرا که اهل معروف در دنیا همان اهل معروف در آخرت هستند. ای ابوهاشم: خداوند تو را از آنان قرار داده و به تو رحمت فرموده است.1


1. اعجاز امیران عالم، ص600، بحارالانوار، ج50 ، ص258

فصلنامه نجدشماره10زمستان92

وقتی تمام شهر غریبه می شوند!

 

نرجس زارع
چند سالی است عادتمان شده گرفتن جشن امامت و به زعم خودمان شاد کردن دل آقا! اما لحظه ای فکر کرده ایم وقتی به سبک مدرن به نام مولا می نوازیم و می

خوانیم و کاروان شادی راه می اندازیم آقا چه می کند؟ به کجا پناه می برد؟


حکایت، حکایت غربت است. اسم غریب که می آید دل آواره مدینه می شود و مونس خاکی سرد! اینجا گورستان بقیع است و این خاک راز دار صدیق صدیقه اطهر

. این خاک سنگ صبور مهدی است وقتی دلش سیر می شود از همه دنیا.
ای خاک مطهر، بگو با ما آنگاه که محبوب ما به زیارت مادر می آید و صورت رنجورش را بر پیشانی تو می ساید و اشکهای گرمش را به وجود سرد تو می

سپارد، در رازگوئی های علی وار خویش و در مناجاتهای سجادانه اش چه می گوید؟

وقتی غم روی سینه اش سنگینی می کند، وقتی چهارگوشه قلبش می شکند، وقتی تمام شهر غریبه می شود، با امن یجیبش هم ناله شده ای؟


مولای ما چاه ندارد… این روزها تنهاتر شده است! توئی که با بلندای قیام وقعودش برآمدی، با معراج رکوع و سجودش پرواز کردی و به ذکر قرائت و قنوتش دل

سپردی، آری! پاکی دلت را به روشنی شموس الطالعه و بدور المنیره بخشیده ای تا مأوای یادگار به جا مانده از روزگار بی کسی زهرا باشی.


آری! چنان یوسفی چنین دل یعقوبی می خواهد نه اهل سقیفه، نه اهل حکمیت نه خام قرآنهای سرنی، نه عهد شکن کوفی و نه نامرد شامی.


او منتظر مردانی از جنس «ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا أحراراً فی دنیاکم» است

فصلنامه نجدشماره10زمستان92

کتاب زندگی

زندگی شما مثل یک کتاب است، صفحه عنوان آن به نام شماست؛ مقدمه آن معرفی شما به دنیاست؛ صفحات آن گزارش روزانه تلاش ها، کوشش ها،

لذت ها و یأس های شماست. هر روز افکار و اعمال شما در کتاب زندگی تان ثبت می گردد. هر ساعت تاریخچه ای بوجود می آید که باید برای همیشه

باقی بماند و روزی فرا می رسد که کلمه پایان،باید در انتهای کتاب شما نوشته شود.


پس کاری کنید که در مورد کتابتان بگویند: تاریخچه ای است از اهداف عالی، خدمات بی دریغ و کارکرد بسیار خوب.

فصلنامه نجد شماره12پاییز93