موضوع: "تمثیلات"

بادبادک بازی

یادش بخیر بچه بودیم وبادبادک بازی می کردیم ، بادبادک ها به یک سر نخ بند بودند و یک سر دیگر نخ هم در دستان ما بود وما آرام نخ را باز می کردیم وبادبادک میدان می یافت وبالا وبالاتر می رفت وشاد وشنگول به هر طرف که می رفتیم بادبادک دنبال ما بود وچه لذتی می بردیم .برای لذت بیشتر نخ را بیشتر باز می کردیم وبادبادک هم بالاتر می رفت اما یکباره می دیدم بادبادک به دنبال ما نمی آید وگویا از باد وهوا بیشتر شنوایی دارد تا ازماودیگراین ما بودیم که اسیر شده وباید دنبال آن می دویدیم!
حال چشم ما شبیه همان بادبادک است وگوش و دل زبان ما هم همینطور،پس اگر به آن ها بسیار میدان دهیم میدان دار می شوند ودیگربه جای آن که آن ها تحت اراده ما باشند ما باید مطیع وفرمانبردار آنها باشیم .ندیدی وقتی به کسی می گویی چرا فلان حرف را زدی ؟می گوید دست خودم نبود    فصلنامه نجد ، شماره یازدهم، بهار 93


یک شکلات

تا بچه زمین می خورد وشروع به گریه می کند ، مادر از راه می رسد و یک شکلات
به دست او می دهد واتفاقا بچه آرام می گیرد، می دانی چرا ؟ او پیش خود فکر می کند
درست است که زمین خوردم وسرم درد گرفت اما در عوض یک شکلات هم در دست دارم ، به همین خاطر آرام می شود ؛ چون تلخی وشیرینی را با هم می بیند .
یادت باشد اگر تلخی ها وشیرینی ها را با هم ببینیم، آرام می شویم واحساس رنج ودرد نمی کنیم .پدر ، مادر ، رفیق و یا همکلاسی ممکن است یک اخلاق یا رفتار تلخی دارند اما یک جاهایی هم برای ما شیرین بودند ، بیاییم هر دورا با هم ببینیم ببین تا یادت به تلخی کسی افتاد سریع به سراغ شیرینی های او بگرد وپیدا کن وبا خود زمزمه کن .به همین خاطر است که خداوند به قوم بنی اسرائیل می گفت : «از نعمتهایی که من به شما داده ام یاد کنید »بقره آیه 47.یعنی فقط رنج وبلاها را نبینید .فصلنامه نجد ، شماره یازدهم، بهار 93