وفات سید محمد 29 جمادی الثانی

مراسم قالیشویان اردهال

فرزند بزرگوار امام باقر«ع» معروف به سلطانعلی به دعوت مردم فین و کاشان برای هدایت و راهنمایی مردمان این خطه به ایران آمدند و بعد از چندین سال اقامت توسط حاکم وقت این مناطق که دشمنی دیرینه با خاندان امیرمومنان علی«ع» داشت به ایشان اعلام جنگ شد و در این جنگ سلطانعلی بن محمدباقر«ع» به همراه گروهی از مومنان و پیروانشان به شهادت رسیدند و سر از بدن ایشان جدا نمودند. به محض رسیدن خبر جنگ آن بزرگوار در دامنه کوه اردهال عده ای از یاران آن حضرت از اهالی فین و دیگر مناطق حومه کاشان به یاری ایشان می شتابند که با اجساد حضرت و یارانشان مواجه می شوند. لذا برای خاکسپاری جسد بزرگوار آن حضرت را درون قالیچه ای می پیچند وبه محل دفن کنونی می برند.

هر سال به مناسبت سالروز شهادت حضرت سلطانعلی«ع» در جمعه دوم مهرماه دوستداران امامزاده از جمله اهالی فین با حرکتی نمادین با در دست گرفتن چوبهایی به عنوان خوانخواهی آن حضرت در حالیکه به عزاداری و سوگواری مشغولند یکی از قالیهای متعلق به امامزاده را تحویل گرفته و در نهری در نزدیکی بقعه می شویند و دوباره با مراسمی ویژه به محل اولیه عودت می دهند.

مشهد اردهال محل دفن این امامزاده بزرگوار به کربلای ایران نام گرفته. امام صادق«ع» فرموده اند: هر کس قبر برادرم علی بن محمد باقر«ع» را در اردهال زیارت کند ثواب زیارت جدم حسین بن علی«ع» را دارد. بسیاری از وقایع و حوادث در شهادت ایشان همچون امام حسین«ع» بوده از جمله غریبانه به شهادت رسیدن ایشان و یارانشان، داشتن قتلگاه در نزدیکی محل دفن ایشان و جدا کردن سر ایشان و همچنین صدای ناله آمدن بعد از 50 سال از محل شهادت آن بزرگوار.

فصلنامه نجد شماره14 بهار94

 

وفات ابراهیم بن محمد(ص) تسلیت

چند نکته وگفته آموزنده

همچون آسیاب

روزی شیخ ابوسعید ابوالخیر با جمعی از یاران، در راه به آسیابی رسیدند. شیخ اسب خود را نگه داشت و به یاران گفت: «یاران! در زندگانی همچون آسیاب باشید که درشت می گیرد و نرم باز پس می دهد و به گِرد خویش طواف می کند تا آنچه را سزاوار نیست از خود دور کند.»

     مگس

عارفی نزد پادشاهی نشسته بود هرازگاهی مگسی به روی صورت پادشاه می نشست و او با خشم بر صورت خود سیلی می­زد تا از شرّ مگس آسوده شود.مگس به تندی می پرید چرخی می زد و دوباره بر صورت شاه می نشست تا اینکه شاه خشمگین و عاجز روبه عارف نمود و گفت: «آخر خدا چه حکمتی در آفریدن این موجود مزاحم دارد؟»عارف گفت: «حداقل حکمتی که دارد این است که   ناتوانی و عجز ستمکاران و جباران را نمایان می سازد.»

ماندن و رفتن

 

صاحب دلی برای اقامه نماز به مسجدی رفت. مردم اورا شناختند و خواستند برایشان وعظ کند بعد از نماز بر پله اول منبر رفت و پس از ذکر نام خدا و حمد رسولش گفت: از میان شما آن که یقین دارد تا شب زنده خواهد ماند، برخیزد. هیچ کس برنخاست. دوباره گفت آن که خود را برای مرگ آماده کرده است، برخیزد. باز هم کسی برنخاست. آن شخص گفت: در شگفتم از شما که به ماندن یقین ندارید اما برای رفتن هم اندیشه نکرده اید.این گفت و در میان حیرت همگان از منبر به زیر   آمد و مسجد را ترک گفت.

خدمت فرزند

         در زمان عمربن خطاب مردی بود که از فرط پیریهمچون طفلان شیر می خورد. عمر به دختر که پرستاری پدر را می گرد گفت: در این زمان هیچ فرزندی نیست که مثل تو بر پدر حق داشته باشد. دختر گفت: اگرچه من در خدمت او کوتاهی نکنم اما میان من و پدر فرقی است، زمانی که او خدمت من می کرد پیوسته نگران بود که مبادا آسیبی به من برسد در حالی که وقتی من خدمتش می کنم از خدا می خواهم که زحمتش از من کوتاه کند. در این خدمت، آن نگرانی را از کجا بیاورم  عمر گفت: من قضاوت بر ظاهر کردم اما تو مغز   آن را گفتی.

 

لغزش شیخ

    عارفی از جایی می گذشت. کودکی را دید که پای در گل می نهاد. عارف گفت: مراقب باش تا نیفتی! کودک گفت: اگر بیفتم سهل است و جامه خود آلوده کنم تو مراقب باش تا نلغزی که در این صورت جمعی از مسلمانان را با خود گمراه می کنی و معصیت آنان بر تو است!! عارف از این جواب در شگفت شد و گریست.

 

هراس ابلیس

گویند حضرت یحیی، ابلیس را دید به او گفت: دردنیا چه کسی را دوست­تر داری و چه کسی را دشمن تر؟ابلیس گفت: پارسای بخیل را از همه دوست تر دارم به سبب آن که او مرارت کشد و طاعت کند اما بخل او همه آن عبادات را باطل گرداند؛ و فاسق بخشنده را از همه دشمن تر دارم زیرا در این دنیا خوش خورد و خوش نوشد و زندگانی اش را به عیش گذراند و من در هراس   باشم که خدای تعالی او را به سبب  سخاوتش رحمت نماید و او را توفیق توبه دهد و   توبه اش بپذیرد.

 فصلنامه نجد شماره14 بهار94


 

 

 

برتر از کیمیا

دستورالعمل آیت اله شیخ حسنعلی نخودکی اصفهانی به امام خمینی (ره)

… فرزند آیت اله شبیری زنجانی از زبان پدر بزرگوارشان اینگونه نقل می کند که در سفری  که امام خمینی (ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام خمینی در صحن حرم امام رضا«ع» با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام خمینی که در آن زمان شاید در حدود سی الی چهل سال بیشتر نداشتند وقت را غنیمت شمرده و به ایشان می گویند من با شما سخنی دارم. شیخ حسنعلی نخودکی می گویند من در حال انجام اعمال هستم در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من  خودم پیش شما می­آیم بعد از مدتی می­آیند و می­گویند چکار دارید؟ امام (ره) خطاب به ایشان می­گویند  اگر (علم) کیمیا دارید به ما هم بدهید؟

شیخ حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکردند بلکه به امام (ره) فرمودند: اگر ما کیمیا به شما بدهیم وشما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و در هر جایی بکار نبرید؟

امام خمینی (ره) به صراحت به ایشان گفتند نه نمی توانم چنین قولی به شما بدهم. شیخ حسنعلی فرمودند حالا که نمی توانید کیمیا را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم این را که بخوانید از کیمیا برایتان بهتر است.

بعد از نماز های واجب یک بار آیت الکرسی را تا و هو العلی العظیم می خوانی.

بعد تسبیحات حضرت زهرا«س» را می گویی.

سپس سه بار سوره توحید را می خوانی.

بعد سه بار صلوات بر محمد و آل محمد«ص» می فرستی.

و در آخر سه بار آیه 2 و 3 سوره طلاق «و من یتق الله… شیء قدرا» را می گویی*.

عمل کردن به این دستورالعمل شیخ به تجربه ثابت شده است که واقعاً از کیمیا برتر و قضاء حوائج بسیار در آن است.

* کتاب زمزم عرفان، محمد ری شهری

مجله پاسدار اسلام، مصاحبه حجه الاسلام رحیمیان با آیت اله شبیری زنجانی

 فصلنامه نجد شماره14 بهار 94