
السلام علیک یا بقیة الله
ای نام خوشت ورد زبان شاه و گدا را
وی نور رخت مونس جان اهل ولا را
پیوسته پس از حمد و ثنای تو ستایم
پیدا و نهان نعت رسول دو سرا را
کو ناطقه را قوت تقریر معانی
تا عرضه دهد منقبت آل عبا را
در حلقه رندان جهان راه کسی یافت
کافکند ز سر خرقه سالوس و ریا را
هفتاد و دو وادی بود اندر ره تحقیق
بی پیر مرو این ره پرخوف و خطا را
کسی را نبود ره به یقین در حرم دل
مردانه اگر سر نبرد نفس و هوی را
پروانه صفت سوخته شمع جمالت
روشن کن از پرتو خود ارض و سما را
عالم همه گردیده پر از عنبر سارا
تا شانه زدی گیسوی مشکین دو تا را
امروز اگر جام بلای تو ننوشیم
در روز ازل بهر چه گفتیم بلی را؟
مادر غم هجران تو تا چند بنالیم؟
طاقت نبود دوری دیدار تو ما را
پیکان غمت را هدفی جز دل ما نیست
بیچاره کجا چاره کند تیر قضا را
خونین دل زاهد منما ای شه خوبان
بنما نظری بنده مسکین گدا را
شیخ محمدعلی زاهد (ابوالمعارف) - شاعر شهرضایی
فصلنامه نجدشماره15باییز94
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط معرفت در 1394/09/13 ساعت 11:20:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |