موضوع: "کودکانه"

روز زیبای خدا

محبوبه آفرین

در یک روز خیلی خیلی قشنگ کنار یک برکه زیبا اتفاق خیلی خوبی افتاد. از دور صدای زنگ کاروان شنیده می شد.
هیاهویی برپا بود، شتری سفیدرنگ در کنار برکه ایستاد و صدای مردی بسیار مهربان شنیده می شد که به همسفرانش می گفت: کنار این برکه توقف می کنیم. بعد از مدتی همه جمع شدند آنهایی که جلوتر رفته بودند برگشتندو خصبر کردند تا کسانی که عقب تر بودند به آنجا برسند. همه به یکدیگر می گفتند اتفاقی افتاده که پیامبر (ص) دستور توقف داده اند، هوا خیلی گرم است حتماً خبر خیلی خیلی مهمی است.
پیامبر (ص) بر بالای بلندی رفت و حضرت علی (ع) را همراه خود بالا برد. همه کسانی که آنجا بودند آن دو نفر را می دیدند.
پیامبر (ص) فرمودند: ای مردم من خوبی شما را می خواهم به حرفهای من گوش کنید.
فرشته¬ی خوب خدا «جبرئیل» از طرف خدای مهربان پیامی آورده که حتماً باید آن را به شما برسانم.
در این هنگام بود که نسیم خنکی وزید پیامبر (ص) دست حضرت علی (ع) را بالا برد و گفت: ای مردم! خدای مهربان دستور داده است که بعد از من علی (ع) فرمانروای شما باشد و دستورات خوب خدا را به شما برساند، ازاین به بعد هر کس من مولا و سـرور او هستم پس از مـن علی (ع) مولا و سرور اوست.
فرمود ایـن سخن را پیــامبـر خــوب مــا
ای مــردمان دنیــا دوست بدارید علی را

هیاهویی برپا شد، یکی می گفت: چه انتخاب به جا و شایسته ای، علی (ع) اولین کسی است که به اسلام ایمان آورد، او همیشه یاور پیامبر بوده است. آن یکی می گفت: علی (ع) همان کسی است که در مسجد در حالی که نماز می خواند به فقیر صدقه داد.
دیگری با صدای آهسته به اطرافیان علی (ع) رانشان می داد و می گفت: علی (ع) شایسته جانشین است، او کسی است که جان پیامبر را از شر دشمنان حفظ نمود و زمانی که می خواستند پیامبر را به قتل برسانند در بستر او خوابید. همه اعتراف می کردند که او بهترین جانشین است.
آن روز خیلی خیلی روز قشنگی بود، همه آمدند و به حضرت علی (ع) تبریک می گفتند، همه خوشحال بودند حتی فرشتگان مهربان خدا، ماهیان دریا، ستارگان آسمان، پروانه و همه و همه…
آن روز عید بزرگ همه مسلمانان است؛ «عید غدیرخم» و آن برکه زیبا به برکت وجود پیامبر و حضرت علی (ع) مشهور شد.