موضوع: "آرامش دکل های نفت"

آرامش دکل های نفت

حمیده رضایی

دکل های نفت، بندر، صدای موج خلیج، طلای سیاه، آفتاب و ابلیس که نگاه های جست و جوگرش خاک را می کاود و بر هم می ریزد. چاه های نفت، میراث باستانی پدران و سرمایه سرشار فرزندان ایران بازیچه می شوند. ابلیس چنگ بر خاک می اندازد، نفس می کشد، بوی نفت را می شناسد، چشم هایش برق می زند.

نفت، خون، مرگ، گرسنگی و بی سرپناهی مردم، ویرانی و حتی نابودی کشور، چه اهمیتی دارد تنها دکل های نفت، موج موج خلیج و طلای سیاه در دست های ابلیس باشد؟!

خورشید، بی رحمانه تر، تازیانه می کوبد بر گرده خاک و در هم می پیچد چاه های عظیم نفت را، خاک ، چهره در هم می کشد، جام ابلیس از نفت پر می شود، سر می کشد و هزاران مرتبه، مست در خود می رقصد.

پنجره ها باز می شوند، فریادها رنگ می گیرند، در دود و آتش چاه ها می پیچند نفت کش های بیگانه… می نوشند به سلامتی کشورهایشان عصاره شریان های کشور!

صدای فریاد، چکیده درد سالها سکوت، در فضا منتشر می شود!

ابلیس نگاه می کند و زجر می کشد از صدایی که روز به روز بلندتر می شود.

خورشید می تابد اما نه آن چنان که خاک را ذوب می کند. خورشید می تابد بر امواج خلیج، بر ترانه های سوخته جاری از دهان دریا.

از این پس هیچ دستی قادر نخواهد بود گلوی خاک را آن چنان بفشارد که چاه های نفت سر باز کنند. هیچ دستی قادر نخواهد بود میراث باستانی خاک را تصاحب کند. آرام موج می زند دریا خواب سنگین خاک را.

این بار هیچ صدایی نیست جز آرامش دکل های نفت، بندر، طلای سیاه، آفتاب و دست هایی که به نشانه اعتراض بلند نمی شوند بلکه حصاری می شوند حصین و نفت پس از این…

مرزها در آرامش، نفس می کشند. بوی نفت مشام خلیج را سرشار می کند و آفتاب هم چنان می درخشد.

برگرفته از ماهنامه اشارات، شماره 58

فصلنامه نجد شماره 19 زمستان95