موضوع: "داستان آموزنده"

جوان به جوان

درب خانه حضرت علی علیه السلام زده شد قنبر غلام حضرت به درب خانه رفت، درب را گشود، دو نفر اجازه ورود خواستند و از آنجائی که در خانه حضرت به روی همه باز بود قنبر به آنها اجازه داخل شدن داد. پدر و پسر جوان به حضرت سلام دادند و میهمان مولایشان شدند حضرت آنها را اکرام و احترام بسیار کرد و در صدر مجلس نشاند و خود روبروی آنها نشست. موقع غذا خوردن رسید سفره آماده شد و حضرت میهمانان خود را بر سر سفره خواند و بعد از به جا آوردن آداب سفره مشغول به غذا خوردن شدند، بعد از صرف غذا بر اساس سنت و استحباب، قنبر ظرف آب و حوله و طشتی آورد تا حضرت و میهمانان دستهایشان را بشویند. مولای متقیان حضرت علی علیه السلام ظرف آب را از غلام گرفته و به سوی مهمانان رفتند، اما مرد میهمان از اینکه حضرت دستان او را بشویند خودداری کرد ولی حضرت به او فرمودند: برادر تو از سر توست از تو جدا نیست می خواهد عهده دار خدمت تو بشود و در عوض خداوند به او پاداش خواهد داد چرا می خواهی مانع کار ثواب او بشوی؟ حضرت با اصرار از او خواستند تا دستانش را بشوید و فرمودند: من می خواهم به شرف خدمت به برادر مومن نائل گردم مانع کار من مشو. مرد میهمان با حالت شرمندگی حاضر شد که حضرت آب بریزد و او دستهایش را بشوید، حضرت به او فرمودند خجالت نکش و تعارف نکن و کامل و درست دستانت را بشوی. حضرت علی علیه السلام بعد از شستن دست میهمان پسر جوان خود محمدبن حنیفه را صدا زد و فرمود: این ظرف آب را بگیر و بر روی دست این جوان بریز تا دستش را بشوید. اگر پدر این جوان در اینجا نبود و تنها خود او میهمان ما بود من خودم آب بر روی دستش می ریختم تا دستش را بشوید اما خداوند متعال دوست دارد وقتی پدر و پسری هر دو حاضرند بین آنها در احترام و اکرام فرق گذاشته شود. محمد بن حنیفه امر پدر را اطاعت کرد و از جوان خواست تا دستهایش را بشوید و جوان نیز به این امر راضی شد.1

1. بحارالانوار، ج9، ص598 به نقل از داستان راستان، ج2، ص86

قصه های شیرین و خواندنی از پسر جوان، مظفر حاجیان، ص62

 فصلنامه نجد شماره18 پاییز95