موضوع: "فانوس راه"

منقم حقیقی​

یابن زهرا زینب کبراصدایت میزند                            برسر نی یوسف زهرا صداین میزند

فاطمه بین در ودیوار می خواند تورا                        زینب کبرا سر بازار می خواند تورا

 خون اصغر برفراز آسمان گوید بیا                         راس جدت زیر چوب خیزران گوید بیا

چشم توگریان بودبرجسم صدچاک حسین            تاشفاگیرد زتیغت سینه پاک حسین

تا به کی پای رقیه غرق خون ازآبله                     تا به کی اندام زین العابدین در سلسله

تا به کی برگوش عالم ای امام عالمین              بانگ یا مهدی  رسداز پرچم سرخ حسین

ناله  عباس  آید  از کنار  علقمه                           باتو دارد زخم  پیشانی او  این زمزمه

غنچه خونین عاشورا صدایت میزند                   محسن شش ماهه زهراصدایت میزند

خون هفتاد ودوتن هرگز نمی افتد زجوش        تاتو گیری پرچم سرخ حسینی را به دوش

                 ای امید انبیا                                   یوسف زهرا بیا

حاج غلامرضا سازگار

فصلنامه نجد شماره 18 پاییز95

شهادت چیست؟

شهادت ،پایان دهنده مرگ ومردگی هاست وشهیدان با شهادت خود ضامن ضربان مداوم رگهای امت اسلامی گردیدند. شهدا، خون خود را با خون ریخته شده علی (ع) در محراب کوفه وخون های جریان یافته در دشت نینوا پیوند زدند واز نو ، نهرهای اسلام را به جریان درآوردند.

شهید احمد منصورپور

برگرفته از کتاب آیین نامه عشق ص49

فانوس راه

حاج احمد فرمانده گردان غواص بود. هیچ وقت نگفت این کار را بکن خودش انجام می داد و ما می فهمیدیم که آن کار باید انجام شود. صبح ها بعد از نماز زیارت عاشورا خوانده می شد، کسی که تا آخر می نشست و دعا را می خواند او بود کسانی که از نمازخانه می رفتند بیرون، کم کم متوجه شدند باید در مراسم زیارت عاشورا شرکت کنند این «باید» یک فرمان نظامی نبود فرمان قلبی حاج احمد بود که قلب ها را وادار به اطاعت می کرد. شب ها سوره واقعه را به صورت دسته جمعی می خواندیم، اول ها تعداد کمی در مراسم شرکت می کردند بعدها همه نیروهای گردان آمدند و انگار فریضه واجب بود. نیمه های شب او اولین نفر بود که به مسجد می آمد می توانست برود سر در بیابان بگذارد، بگرید و نماز شب بخواند اما این کار را نمی کرد نماز شبش را در مسجد گردان می خواند بی آنکه شیطان نفسش مهلت دهد که در گوشش زمزمه کند این کارها ریا است، این عمل خالصانه حاج احمد بود که نیروهایش را نماز شب خوان کرد. همگی دقت می کردیم ببینیم چه می کند تا ما هم مثل او باشیم. کنار رود بهمن شیر آموزش می دیدیم هوا سرد بود و گاه احساس می کردیم سرما می خواهد استخوان هایمان را بترکاند شب ها تا نزدیکی صبح توی آب بودیم. صبح ها مناجات حضرت امیر درمسجد کوفه ازبلندگوی گردان پخش می شد «مولای یا مولای انت المولی وانا العبد …»آقای من ،تومولا ومن بنده فقیر توام .وقتی این دعا خوانده میشد گمان می کردیم که برگشته ایم به زمان حضرت علی(ع) جو گردان ومسجد گردان در میان نخلستان و حاج احمد طوری بود که اگر خود حضرت نیز آنجا بود چندان تعجب نمی کردیم ،بسیجیانی که عاشق او بودند وبا مناجات او همنوا می شدند وآمده بودند که درهرزمان او میلش کشد، فرق شان شکافته شود ؛ که شد.
شب 20بهمن حرکتمان دادند ، آمدیم پشت اروند وزدیم به آب ….صبح عملیات که هوا روشن شد، شروع کردیم به جستجو . اولین شهیدی که پیدا کردیم حاج احمد بود .فرمانده مان کنار اروندرود با لباس غواصی آویزان بود به سیم خاردارها.
برگرفته از بروشور راهیان نور سال95
یادمان شهدای عملیات والفجر 8
فصلنامه نجد شماره17 بهار95