دعای بچه ها

در جشنواره بین المللی دست های کوچک دعا که چندین سال است برگزار می شود دعاهای بچه ها را جمع آوری می کنند و به برگزیدگان جوایزی اهدا می کنند. وقتی برخی از این دعاها را خواندم خیلی متأثر شدم و برای آن پاکی و زلالی که دارند غبطه خوردم. ای کاش بزرگسالان هم می توانستند مثل کودکان معصومیت کودکیشان را نگه دارند و اما برخی از دعاهای کودکان:
* آرزوی من این است که ای کاش مامان و بابام عیدی من را از من نگیرند. آنها هر سال عیدی هایی را که من جمع می کنم از من می گیرند و به بچه آنهایی می دهند که به من عیدی می دهند.
* خدایا در این لحظه زیبا و عزیز از تو می خواهم که به پدر و مادر همه بچه های تالاسمی پول عطا کنی تا همه ما بتوانیم داروی «اکس جدید» را بخریم و از درد و عذاب سوزن در شبها رها شویم و در خواب شبانه مان مانند بچه های سالم پروانه بگیریم و از کابوس سوزن رها شویم.
* خدایا دعا می کنم در دنیا یک جاروبرقی بزرگ اختراع شود تا دیگر رفتگران خسته نشوند.
* خدایا من دعا دعا می کنم که گاو باشم(!) و شیر بدهم تا از شیر، کره، پنیر و ماست برای خوراک مردم بسازم!
* خدایا خواهرم بیست و دوم این ماه کنکور دارد خدایا خیلی دوست دارم قبول بشود اما از تو یک خواهش دارم اگر خواهرم سر جلسه کنکور وقت کم آورد از تو خواهش دارم من را مثل عقربه های ساعت کن تا زمان را به عقب بکشم.
* خدایا کاش می شد به زمان قبل بر می گشتم و از آن کسی که ماشین را ساخت خواهش می کردم ماشین را اختراع نکند و به جایش فقط دوچرخه و وسیله نقلیه که از خود دود تولید نمی کند اختراع کند که در زمان آینده انسان ها از دست دود بیچاره نشوند.

فصلنامه نجد شماره17 بهار95

پختن وسرخ کردن کشمش( احکام)

جوش آمدن انگور و آب آن
چنان‌چه انگور یا آب آن به جوش آید، حرام می‌شود، مگر این‌که دو ثلث آب آن تبخیر گردد. از این‌رو، نباید داخل غذای در حال جوشیدن، انگور یا آب انگور بریزند.
طبق نظر مراجع تقلید اگر انگور یا آب انگور جوش آید، چنین غذایی نجس کننده و مستکننده نیست؛ ولی خوردن آن حرام میشود. ولی اگر دو سوم آب آن بخار شد خوردنش حلال خواهد شد.
این مطلب فقط مختص انگور و آب آن در حال جوشیدن است؛ اما این موارد حلال است:
1. غوره و آب غوره جوش آمده؛2. سرکه جوشیده؛3. خرما، کشمش و مویز پخته شده؛4. غذایی که از جوش افتاده و سپس داخل آن انگور یا آب انگور ریخته شود؛5. لیمو و آبلیموی جوشیده؛6. انگور و آب انگوری که جوشش آن معلوم نباشد.
مرحوم امام خمینی قدس‌سره مینویسند: «اگر معلوم نشود که آب انگور جوش آمده، حرام نیست، پس اگر انگور را در غذایی بریزند و آن غذا جوش بیاید؛ چون معلوم نیست که آب داخل انگور جوش آمده، حلال است».
نکتـــــه
اگر انگور یا آب آن به «شراب» تبدل شود، حرام و نجس خواهد بود، اعم از اینکه تبدیل شدن به شراب به وسیله آتش صورت گیرد یا خودبخود یا به وسیله قرار گرفتن در برابر نور خورشید.
حرمت و نجاست انگور یا آب آن، با تبخیر شدن دو سوم آب آن از بین نمیرود؛ بلکه وقتی حلال و پاک میشود که به سرکه تبدیل گردد. در این صورت هم خودش پاک و حلال میشود و هم ظرفی که در آن قرار دارد، پاک میگردد و نیازی به شستن آن نیست.

پختن یا سرخ کردن کشمش
بر اساس نظر مراجع تقلید اگر به سبب پختن یا سرخ نمودن کشمش، باد کند چه حکمی دارد؟
امام خمینی(ره): پاک و خوردن آن حلال است.
آیت الله اراکی: اگر بواسطه پختن، جوش بیاید،؛ خوردنش حرام است اما نجس نیست.
آیت الله بهجت: اگر سبب جوش آمدن آن شود احتیاطاً، نجس می شود و آن هم بستگی به درجه حرارت آن دارد.
آیت الله تبریزی: مانعی ندارد.
آیة الله خامنه ای: در فرض موقوم کشمش پاک و حلال است.
آیت الله خویی: پاک و خوردن آن حلال است.
آیت الله سیستانی: اشکال ندارد.
آیت الله شبیری زنجانی: پاک و خوردن آنها حلال است، اگر چه احتیاط مستحب آن است که از آنها اجتناب کنند.
آیت الله صافی گلپایگانی: اشکال ندارد.
آیت الله فاضل لنکرانی: اشکالی ندارد و خوردن آن حلال است.
آیت الله مکارم شیرازی: مادام که آنرا در آب (مانند آبگوشت) نپزند داخل آن غلیان پیدا نمی کند و اشکالی ندارد.
آیت الله نوری همدانی: اشکال ندارد و خوردن آن مانعی ندارد.
آیت الله وحید خراسانی: مویز و کشمش و آب آنها اگر جوش بیایند پاک و خوردن آنها حلال است.

فصلنامه نجد شماره17 بهار 95

حکیم صهبا که بود؟

حکیم صهبا (میرزا آقا محمدرضا قمشه ای)
حکیم متالّه، عارف بی بدیل میرزا آقا محمدرضا قمشه‌ای، فرزند شیخ ابوالقاسم قمشه‌ای در سال ۱۲۴۱ هجری قمری در شهر قمشه (شهرضا) دیده به جهان گشود. مقدمات را در قمشه، نزد پدر و دیگر فضلای شهر آموخت و سپس به اصفهان رفت، او فقه و اصول را در حد نیاز آموخت و به محضر میرزا سیدرضی استاد بزرگ عرفان و حکمت راه یافت و پس از مدتی جای استاد را پر نمود و نزد استادان بزرگی چون جعفر لاهیجی، میرزا حسن نوری و آقا سیدرضای لاریجانی به فراگیری علم پرداخت و سپس در اصفهان به تدریس معارف حکمی و علمی پرداخت.
ایشان در قحطی سال 1288 قمری تمام اموال و داریی خود را فروخت و صرف نیازمندان کرد و بعد بنا به دلایلی عازم تهران شد و مهمترین سالهای عمرش همان ده سال آخر بود و به ابن عربی ثانی معروف شد.
حکیم قمشه ای طبعی در شعر داشت و متخلص به صهبا بود. از این رو ایشان را با نام حکیم صهبا می شناختند، در حالات ایشان گفته اند شخصی ساده زیست و صاحب مقامات عالیه بوده است و از جمله آثار باقی مانده از ایشان کتاب شعر فارسی و تألیفات بر فصوص الحکم محی الدین عربی، تألیفات بر تمهید القواعد ابن ترکه اصفهانی، تألیفات بر مفتاح الانس، تألیفات بر اسفار اربعه ملاصدرا، رساله ای در ولایت، رساله ای در موضوع علم و تعداد زیادی از کتابهای دیگر که به زبان عربی نوشته شده اند، می باشد که در کتاب مجموعه آثار حکیم صهبا به تحقیق و تصحیح خلیل بهرامی قصرچمی و حامد ناجی اصفهانی زندگی نامه کامل و آثار ایشان آمده است.
این حکیم بلندآوازه و نمونه بارز صداقت و انسان دوستی، سادگی و تقوا در سال 1306 هجری قمری به سرای جاودان پرواز کرد و محل دفن ایشان را برخی گویند ابن بابویه است و برخی دیگر معتقدند در سر قبر آقا- مقبره امام جمعه تهران- دفن شده اند.

سایت دانشگاه شهرضا
سایت حوزه علمیه مدینه العلم
پایگاه اطلاع رسانی و خبری جماران
مجموعه آثار حکیم صهبا خلیل قصرچمی، حامد ناجی اصفهانی
روشنای یادها، نعمت اله جعفری

فصلنامه نجد شماره17 بهار95

اثر لقمه در تربیت

دوران کودکی نیز بهترین زمان برای سازندگی است. کودک برای تربیت، آمادگی کامل را دارد و هر تدبیری در تربیت او به کار گرفته شود، در دل و جان او نقش می بندد و به راحتی از میان نمی رود. اخلاق و ویژگی های ناشایست را که در بزرگسالی جزو شخصیت فرد شده، نمی توان به آسانی تغییر داد. حال آنکه یک نهال کوچک را می توان از حالت انحراف به راستی درآورد. بنابراین، دوران کودکی، بهترین دوره سازندگی و تربیت اخلاقی است.
در روایات دستورالعمل های گوناگونی درباره انعقاد نطفه و دوران بارداری وجود دارد اما اصلی ترین دستور، پرهیز از حرام و معصیت است. باید مراقب غذای حرام بود، لقمه حرام تنها لقمه ای که پولش از راه دزدی بدست آمده نیست بلکه آنکه خمس مال خود را نپرداخته کل مالش حرام است و اگر غذایی با آن پول تهیه شود لقمه حرام می شود و لقمه حرام است که یک انسان قاتل امام می سازد و کربلا رقم می خورد. مادران باردار علاوه بر دقت در لقمه ای که می¬خورند باید از گناهان دیگر از جمله غیبت و دروغ هم پرهیز کنند و حجاب خود را هم در دوران بارداری رعایت کنند چرا که همه گناهان روی کودک اثر می گذارد.

فصلنامه نجد شماره17 بهار95

کدخدا می آید!

پدرش گفته بود که او و بچه هایش مایه ننگ خانواده و محله اند بعد دو تا مأمور غول پیکر اومده بودند و کت بسته برده بودندش بدون هیچ توضیحی. آورده بودندش کلانتری مخصوص سیاره ها؛ توی یک اتاق بزرگ با دیوارهای سفید که فقط دو تا میز و یک صندلی در آن بود. قل اش دادند تو و در را پشت سرش بستند آقای بازپرس آن طرف میز بود با چند برگه جلویش. جوان بود و غول پیکر یک خط عمیق وسط ابروهایش و چهره ای خشک و سنگی. داشت چیزی یادداشت می کرد سرش را بلند کرد و اشاره کرد به آن طرف میز «بفرمایید!»
او که رنگش مثل موهایش سفید شده بود با صدایی لرزان گفت: من چی کار کردم آخه؟ نباید بدونم؟ بازپرس سرش را بلند نکرد و همچنان که یادداشت می کرد گفت: گفتم بفرمایید.
او رفت به طرف میز «این چه رسمشه؟ من چی کار…»- فقط هر چی از تون می پرسم بگید خب نام؟
 او چند تا سرفه خشک کرد: زمین - فامیل؟  کروی آقای بازپرس! آخه
- فقط هرچی پرسیدم: نام پدر؟ دهانش را با ناراحتی کج و کوله کرد و زیر لب گفت: صد رحمت به اون مأمورا - نام پدر؟ شمسی - شمسی که اسم زنه!- او سرش را بالا کرد و یکهو خندید، صورتش پر از چین و چروک شد: شمسی  نه، ببخشید، شمس؛ خورشید اخه گاهی که می خواهم سر به سر بابام بذارم…
- بازپرس ابروهایش را در هم کرد که حساب کار دستش بیاید: «کافیه خانم. محل زندگی؟» منظومه
- آقای بازپرس نگاهش کرد. موهای یکدست سفید با دو سه تا دندان توی دهانش که یکدست سیاه شده بود چند لکه قهوه ای و چند تا فرورفتگی عمیق هم توی صورتش بود. زشت و کریه به نظر می آمد خیره شد توی چشم هایش و با صدای کم گفت: نخند خانم! او ترسید کمی چرخید: چشم! - نچرخ. نمی تونم آقای بازپرس! غریزیه. این یه مسئله… - بازپرس که دید حرف دارد به جاهای دیگر می کشد دوباره سرش را کرد توی برگه و پرید توی حرف او : «سن»؟ خانم زمین به سرفه افتاد خیلی سرفه کرد.
- آقای بازپرس با بی حوصلگی از پارچ آب روی میز برایش یک لیوان آب ریخت و هل داد طرفش و زیرلب غر زد: شما زن ها همیشه می خواین از این سوال طرفه برین.  او لیوان آب را برداشت و با ولع سر کشید لیوان را گذاشت روی میز و گفت: می بینی آقای بازپرس؟ چند سال اقیانوس توی وجودمه ولی بدنم خشک شده سنم زیاد نیست. درسته خیلی چین و چروک دارم ولی اینا مال غم و غصه ست. بچه ها آدم را پیر می کنن.
- آقای بازپرس پوزخند زد: آسمون ریسمون نباف خانم! تو حداقل سه چهار میلیارد سال سنته!  او رو برگرداند و اخم کرد: وا شما چکار به سن و سال من داری آقا؟ اصلاً من هزار میلیارد ساله، به شما چه مربوط؟
قدیما یه احترامی، یه بزرگتر کوچکتری بود، جوونا دیگه هیچی سرشون نمیشه. کمی دیگر چرخید پشتش به آقای بازپرس بود: همین دیروز یه شهاب بی چشم و رو…
- پشت نکن خانم!  گفتم که آقای بازپرس دست خودم نیست باید بچرخم. - آقای بازپرس برایش توضیح داد که نه آنجا منظومه ست و نه او ناهید خانم است که بنشیند به گپ و گفت او بازپرس است و خانم زمین و بچه هایش متهم:ببین خانم، همسایه هاتون از شما و بچه هات شکایت کردن، میگن یکسره با هم درگیرین و آرامش همسایه ها را گرفتین، استشهاد محلی دادن، همه هم امضا کردند، من باید ببینم قضیه چیه؟
 او تند چرخید و رویش را کرد طرف بازپرس: استشهاد؟ خواهر برادرم؟ پس چرا چیزی نگفتن؟ کدومشون امضا کرده؟ - همه؛ ناهید، بهرام، زحل و بقیه. خانم زد توی صورت خوش و هق هق کرد: ای وای! دیدی چه طور آبرومو بردن؟ حالا با چه رویی توی منظومه بگردم؟ حتی صدای ناهیدم دراومده…
- بگین علت درگیری چیه مادرجان؟  او دستهایش می لرزید: آقای بازپرس بهم نگو مادرجان که خیلی غصه ام می گیره توی کل منظومه فقط من بودم که بچه دار شدم. با طراوت و سرحال بودم. من و سرفه و مریضی؟ من و لک و پیس؟ پنج تا بچه زاییدم اما انگار نه انگار. مث یه سیاره هجده میلیون ساله بودم.
از پوزخند آقای بازپرس می شد فهمید که باورش نمی شود. خانم زمین اشکش درآمد: می دونم آقا! شما باورتون نمی شه. بچه هام که ازدواج کردن و بچه دار شدن دردای من شروع شد. آمریکا پسر دوم دلش می خواست که خدا باشه توی آبادی. افتاد به جون برادرش کارش شده بود دعوا و درگیری. حالا تا اینجاش چیزی نیست وضع وقتی بدتر شد که پسرم یه روز اومد آبادی و با خودش یه بچه سرراهی آورد؛اسمش اسراییله این بچه از همون اول شروع کرد به آزار و اذیت. آسیا پسر اولم یه دختر خوش بر و رو داره اسمش خاورمیانه است. اسراییل این دخترو دید و چشمشو گرفت. پاشو کرد توی یه کفش که من اینو می خوام. از همون وقت تا حالا آبادی رو گذاشته روی سرش که خاورمیانه رو بدست بیاره اما آسیا میگه نعش دخترمو روی دوش این نمی ذارم؛ نمی خواد بچشو بده دست نااهل. حالا جنگ و دعوا سر همینه. آمریکا هم جای اینکه اسراییلو نصیحت کنه باهاش همدستی می کنه. اینا یکسره دارن جنگ و دعوا راه میندازن. همه رو وارد این بازی کردن. اروپا پسر سومم هم باهاشون همکاری می کنه منم یکسره دارم می لرزم و آتیش می گیرم از دست اینا. آقای بازپرس! شما خودت یه سیاره ای امیدوارم بدونی من توی چه شرایطی هستم. - چرا جلوشونو نمی گیری خانم؟  خانم شرشر اشک می ریخت. گاهی اونقدر از دستشون گریه کردم که سیل شده و خونه زندگیشونو برده اونقد لرزیدم که زلزله شده وخونه خرابشون کرده اونقد آه کشیدم که طوفان شده و… هی… کاری از دستم بر نمی یاد. آقا من پیر شدم و کسی حرفمو گوش نمی ده. بابام اونقد از دستشون عصبانیه که لایه اوزون رو پاره کرده تا بسوزوندشون به خدا به زور راضیش کردم که کوتاه بیاد چیکار کنم آقا؟ بچه ها من درسته که از دستشون خون گریه
می کنم ولی دلم می سوزه واسشون. -آقای بازپرس همه حرفهای او را یادداشت کرد و بعد کاغذ را گرفت توی دستش کمی مکث کرد و سر تکان داد: من درکتون می کنم ولی مأمورم و معذور تنها کاری که می تونم بکنم اینه که چند روز بهتون مهلت بدم اگه این جنگ و دعواها تموم نشه متأسفانه شما باید منظومه رو ترک کنیم با بچه هات صحبت کن خانم و گرنه دیگه کاری از من بر نمیاد. بعد برگه را گذاشت جلوی خانم زمین و خود کار داد دستش: حالا این جا را امضا کنید امیدوام بتونید کاری کنید که ظرف چند روز آینده آرامش حاکم بشه. خانم زمین با دست لرزان امضا کرد بلند شد و اشکهایش را پاک کرد. یکی هست که تا نیاد آرامش حاکم نمی شه عمریه منتظرشم ولی مث اینکه دیگه وقتشه بیاد… - آقای بازپرس زل زد به او: منظورتون کیه؟  خانم زمین جواب نداد فقط زیر لب گفت: بالاخره میاد حتی اگر یه روز از عمرم مونده باشه بعد آه کشان و خمیده قل خورد و رفت.
برگرفته از خانه خوبان، ش 84، ص 54معصومه انواری اصل

فصلنامه نجد شماره 17 بهار95